زبانحال حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
من و کـنـیزی آل عـبا خدا را شکر من و حـریـم ولی خدا، خدا را شکر کنـیـز فـاطـمه بودن چه عـزّتی دارد من و عنایت خیر النّسا خدا را شکر مرا به رخصت زینب خدا پـناهم داد که با حـسین شدم آشـنا خـدا را شکر خدا نوشت شوم مادر حسین و حسن کـشـید آخـر کـارم کجا خـدا را شکر خـدا نـوشت که من مـادر اباالـفـضلم که او شود به حسینم فدا خدا را شکر شوند جمله پسرهای من غلام حسین کـنـند نـوکـری مجـتـبی خدا را شکر عزیز فـاطمه! زیـنب! بیا در آغـوشم بـیا به دامن مـادر بـیا خـدا را شکـر نـویــدِ پــورِ عـلــمـدار داده مــولایـم برای یاری کرب و بلا خدا را شکر برای روز عـلمـداریاش دعـا بکنیم که هست آبروی خیمهها خدا را شکر شنیدهام که دو دستش ز تن جدا گردد به تیر و نیزه شود مبتلا خدا را شکر شنیدهام که به صورت فتد زمین بیدست مگر که خیمه بماند بجا خدا را شکر شنـیدهام زتعصب پس از شهادت هم سری برآورد از نیزهها خدا را شکر شنیدهام که حسین از قـفا شود بیسر و اهل کوفه کنند از جفا خدا را شکر شنـیـدهام که لـباس اسیـریات بر تن کُـنی کـنارِ تنِ سر جـدا خدا را شکر شنیدهام که شود پـاره پـاره معجـرها حجاب کس نشود بر ملا خدا را شکر پس از گذشت اسارت که از سفر آیی سپاهِ خـصم در آید ز پا خدا را شکر |